کار تحقیقی نظریه های گرسنگی و تشنگی

عنوان :

کار تحقیقی نظریه های  گرسنگی و تشنگی

اما پینل[1] 1997 گزارش می کند سایر پژوهشها دریافته اند که رفتار خوردن اغلب حتی با تزریق زیاد گلوکز تأثیر نمی پذیرد.

نظریه‌ی لیپواستاتیک

گرسنگی می تواند با کاهش سطوح گلوکز ایجاد می گردد. این ماده یکی از مواد اصلی غذایی است (موادی که باعث تغذیه و قوت می شود) اما این مواد دو نوع می‌باشند، لیپیدها یا اسیدهای چربی، و اسیدهای آمینه. برطبق فرضیه‌ی لیپواستاتیک (برای مثال نیسبت[2] 1972)، رفتار خوردن زمانی حاصل می شود که هیپوتالاموس اطلاعاتی را درباره‌ی پایین بودن سطوح لیپیدها یا چربی دریافت می کند.

این گیرنده ها در کجا قرار دارند که سطح پایین چربی ها یا لیپیدها را مشخص می‌سازند؟ ریتر و تیلور[3] (1990) دریافتند با قطع شدن عصب واک (عصبی که اطلاعات را از شکم به مغز می رساند) وارد حفره‌ی شکمی می شود، فقدان اسیدهای چربی بوجود می آید گرسنگی ایجاد می شود. این مساله پیشنهاد می کند گیرنده های حساس به چربی در داخل حفره‌ی شکمی یا نزدیک به آن وجود دارد.

ارزیابی

محروم ماندن از لیپیدها (محرومیت از سلولهای چربی) باعث گرسنگی می شود، به خصوص زمانیکه با کمبود گلوکز (محرومیت سلولهای گلوکز) همراه باشد. فریدمن، توردف و رامیرز[4] (1986) به موشها دوزهای متعادلی از مواد شیمیایی دادند که هم محرومیت چربی و هم محرومیت گلوکزی را ایجاد می نمود. هنگامی که هر دو ماده‌ی شیمیایی به موش‌ها داده شد،  افزایش چشمگیری در غذا خوردن آنها مورد مشاهده قرار گرفت، اما هنگامیکه تنها یک ماده‌ی شیمیایی به کار رفت، اثرات کمتری نشان داده شد. این موضوع پیشنهاد می کند که باید کنترل پیچیده ای بر ایجاد و آغاز رفتار خوردن حاکم باشد.

توقف خوردن

تا اینجا بر همه‌ی دلایلی که رفتار خوردن را بر می انگیزند تمرکز نمودیم. اما چرا ما از خوردن باز می ایستیم؟ فشارهای اجتماعی متعددی برای حجم وعده های غذایی معین وجود دارد اما، فرآیندهای فیزیولوژیک دیگری هم بر این امر دخیل است. دوتش و گنزالز[5] (1980) دریافتند که شکم نیز نقش مهمی ایفا می کند. آنها با استفاده از عمل جراحی در موشها وسیله ای را با قابلیت باد شدن قرار دادند که می توانست از نگهداری غذا در شکم جلوگیری کند. هنگامی که 5 میلی لیتر از محتویات شکم به طور مصنوعی خارج می شد، موشها تقریباً به طور دقیق 5 میلی لیتر از رژیم مایع غذایی را برای جبران آنچه که از دست داده بودند مصرف می کردند.

 


[1] Pinel

[2] -Nisbett

[3] -Ritter and Taylor

[4] - Fried man , tordoff

[5] -Deutsch , Gonzalez

...

نظریه‌ی مشوق مثبت

نظریه‌ی مشوق مثبت (برای مثال رولز و رولز[1] 1982) بیشتر دارای شواهدی برای رفتار خوردن می باشد، نسبت به اینکه شواهدی برای نظریه‌ی نقطه‌ی تثبیت و تعادل حیاتی داشته باشد. بر طبق نظریه‌ی مشوق مثبت، سطوح گرسنگی بوسیله‌ی لذت پیش‌بینی شده‌ی خوردن تعیین می شود. عوامل متعددی بر سطح پیش‌بینی شده‌ی لذت تأثیر می گذارند. این عوامل ممکن است شامل پیش‌بینی طعم غذا، مدت زمان آخرین بار صرف غذا، وقت روز با توجه به وعده های غذایی طبیعی، سطوح قند خون و غیره باشد. به عبارت دیگر، فرآیندهای فیزیولوژیک پایه و عوامل اجتماعی هر دو در احساس گرسنگی، دخیل هستند.

حمایت قوی برای نظریه‌ی مشوق مثبت بوسیله‌ی راجرز و بلاندل[2] (1980) گزارش شده است. آنها رفتار خوردن موشها را با ارائه‌ی رژیم غذایی معمولی و یک رژیم غذایی با عنوان رژیم غذایی سلف سرویسی که در برگیرنده‌ی تنوعی از غذاهای قابل دسترس بود مورد مقایسه قرار دادند. در این مطالعه، موشهای برنامه‌ی غذایی سلف سرویس نان و شکلات نیز علاوه بر رژیم غذایی معمولشان دریافت می کردند.

نتایج چه چیزهایی بودند؟ موشهایی که برنامه‌ی غذایی سلف سرویس را دریافت


[1] - Rolls , Rolls

[2]-Rogers , B lundell




 

ادامه مطلب ...